رمان ارباب♡پارت دوم(P2)
+ ما تو خونه قوانین و ازین سوسول بازیا نداریم!
لیام: آها بله!
+اسم من هانا هستش منو هانا صدا کن
راوی: شب آن روز....
مکالمه تلفنی با مامان برقرار شد...
+الو مامان؟
مامان: سلام دخترم... بله؟
+مامان تونستم یک همخونه پیدا کنم...(:
مامان: آفرین دخترم... تبریک میگم!
+مرسیی(:
مامان: راستی دخترم؟
+بله؟
مامان: این گربه ات رو پیدا نمیکنم.. میخوام بهش غذا بدم
+نگران نباش مامان گربه پیش خودمه...
مامان: آها دخترم... کاری نداری؟
+نه خداحافظ...
مامان: خداحافظ
+مامان... مامان....
مامان: چی شده دخترم؟
+یه چیزی داره چکه میکنه
مامان: شاید از سقف چکه میکنه
+نه طرف ما بارون نیومده
مامان: شاید شیر آب نشتی داره...
+آره به احتمال زیاد...
مامان: مراقب خودت باش دخترم... خداحافظ
+خداحافظ مامان...
مکالمه تلفنی با مامان قطع شد...
روز بعد...
+اهههههههه
لیام: چی شده؟
+گربم مرده.... یکی اونو کشتههههه...
لیام: الان زنگ میزنم پلیس...
راوی: پلیس ها وارد خانه شدن و زیر تخت آن دختر چیزی پیدا کردن که با خون آن گربه کشته شده نوشته شده:
گاهی وقتا خون انسان هم چکه میکنه...!
ادامه در پارت بعدی...(پارت سوم)
اگه کامنت های این پست به ۱٠ برسه پارت بعدی رو میزارم... ❤
تا پستی دیگر... بدرود...